به گزارش نگاه جنوب ایران نیوز، شب سرنوشت از اعماق شبهای ظلمانی گناه سر میکشد، نورانی و پرستاره پر از شهاب رحمت و مغفرت و ما باز فرصت خواهیم داشت تا ابلیسهای وجودمان را سنگباران کنیم و با فریاد «یارب یا رب»، سکوت سنگین شب را شکسته تا فردایی پر امید و پرشور از دل این شب سر برآورد.
رمضان موعد عروج است و شب قدر میعاد بیداران و معراج شب زنده داران. شب قدر شب احیای خویش با دم مسیحایی دعاست. شب قدر برای آن است که قدر خویش را بشناسی، تقدیر خویش را رقم زنی، قدرت اراده و انتخاب را بیازمایی و خویشتنِ جدید را با قلم توبه و جوهر اشک، ترسیم کنی حیف اگر در شب قدر، قدر خود نشناسیم!
شب قدر بزرگترین، شریفترین، پرارجترین و پر رمز و رازترینِ شبها در چرخه زمان است به راستی که سخن گفتن درباره این شب مبارک، بسیار مشکل است کدام خامه است که در وصف این شب نشکند و کدام لسان است که در توصیف این شب قاصر نگردد و کدام عقل و تدبیر است که در فهم آن مبهوت و متحیر نماند.
خدایا چقدر دوریم از آسمان استجابتت و چقدر در وانفسای زندگی زمینی از شکوه دلدادگی و وسعت سجاده عبودیتت دور ماندیم، خدایا بر ما ببخش اگر تنها در شبهای رمضان پنجره هامان در سحر روشن شد و بر ما لیاقتی عطا کن تا این پنجرهها همیشه در سحر روشن بماند.
چقدر قدر شناختن شبهای قدرت دشوار است و چه شبهایی که در غفلت ما بندگان سحر شد و نتوانستیم از درگاه فراخ رحمتت عبور کنیم و بر سفره گشاده اهلدل بنشینیم.
تنها دو سه شب وقت داریم و زمان وعده تنگ است، سفر بزرگی در پیش داریم؛ میخواهیم امشب، وسعت پرندگی هایمان را در آسمان وارستگیات رها کنیم! باید فرصت را غنیمت شمرد! باید این لحظهها را قدر دانست.
اگر هوس همجواری رحمت خدا و چشیدن شهد اخلاص و بندگی داریم، فقط کافی است قدری سبکتر شویم؛ آنقدر سبک که نیروی هیچ جاذبه ای، زمینگیرمان نکند! شبهای قدر نزدیک است، باید سبکبال شد تا در آستان الهی پر بکشیم و هم بال فرشتهها شویم.
وصالت قدمهایی عاشقانه میطلبد، باید از دیار زمینیان و سرزمین زشتیها دست شست و در چشمه قرب الهی تن به آب بهشتی زد و زلف جان به شانه ملائک سپرد، باید هجرت کرد از این زمین دلتنگیها تا آسمان ایمان و دلدادگی، اکنون بهترین فرصت است و بلیت این سفر معنوی، شستن جسم و جان در چشمه ملکوتی شبهای قدر که چه مسیر کوتاهی است اگر عاشق باشیم.
در این شبهای بیبازگشت، باید ببارید ای چشمهای گناهکار و روسیاه من، شاید آبروی رفتهام را بازیابید و این دیدگان غفلت زده را در برابر زمینی که مملو از تصاویر گناهآلود است ببندید.
چه میتوانم در این شبها کردن جز گریه و دعا بر سر سجاده دلتنگی، دستوپایم که توان گفتن ندارند، پس ای زبان غافل و چشمهای خیس، دعا بخوانید و بگریید، شاید از گناه دستوپایم، کم کنید تا بر پل صراط نلغزم، شانههایم را یاری کنید که زیر بار گناهان سنگینم یارای تحمل ندارند.
امشب خدا مهربانتر از همیشه است و این اشکهایم هر قطره چون سیلی بر آتش دوزخی که از گناهم برافروختم، فرومیریزد و از هُرم سوزنده عقوبتم میکاهد، دستانم تهی است و شرمساریام را حدّی نیست!
کوله بار پر از گناهم را با مدد این اشکها، سبک خواهم کرد! بسوز ای دل! بشکن ای آیینه زنگارگرفته من، بشکن که امشب، به این شکستن نیازمندم! تو که بشکنی، یعنی نیمی از راه را رفته ام! یکعمر، گردن کشی کردی و مرا هم به هر جا که خواستی بردی؛ به هرکجا که اراده کردی! باید امشب بشکنی، باید امشب بسوزی که سوز تو کارها بکند و تو که بشکنی، چشمها نیز میبارند، دل اگر بسوزد، اشکها فوّاره میزنند.
امشب شب سرنوشت یکساله من است و چه نالایق آن دسته آدمهایی که برای تعیین این سرنوشت، بیتفاوت هستند و کوششی نمیکنند، خدایا یلدای امسال را شب قدر قرار بده تا فرصت و مجالی طولانی برای پاک کردن گناهانم داشته باشم.
ایکاش نام بلندت از ذکر لب من دور نباشد، به هزار نام تو را میخوانم شاید اسم اعظمت پناه درماندگیهای من شود، تو را به اسمهای آسمانیات میخوانم «یا مَنْ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی» و این بنده شرمسارت را بپذیر «یا مَنْ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْمُدینُون»، زیر سایه استجابتت به کلمات بلندت پناه آوردم و «یارب، یارب» میکنم، شاید استغاثه «بِکَ یا اللّه بِکَ یا اللّه» مرا از دنیای غفلت زدگان خاکی به دیار عاشقان افلاکی بکشاند.
سرمایه امشب من اشک است و محبت به آل علی (ع)، خدایا این سرمایه کمی نیست، مرا بپذیر و بگذار آوای «اَلْغَوْث اَلْغَوْث خَلِّصْنا مِنَ النّارِ یا رَب» روحم را صیقل دهد و مرا به دستگیرههای استجابتت برساند، ستارهها بذر امید
میپاشند و پلهای بین ما کوتاه شده است، خدایا چند آیه تا صفای ملکوتیات وصالت فاصلهدارم؟
صدای بال فرشتهها را میشنوم، «یا أَبْصَرُ مِنْ کُلِّ بَصیرٍ» این ثانیهها و دقایق را با هیچ خوشی دنیا عوض نمیکنم، خودت اجابت این لحظهها را میهمان برکت تمام سالهای عمرم قرار بده ای «ستارالعیوب» و «غفار الذنوب» همه وجودم عیب و گناه است، مرا دریاب.
ای اسم اعظم عشق ای رساترین واژه هستی، چگونه نام بلندت در دفتر غفلت سالیانم فراموششده؟ گلدستههای سحرخیز خانه عشقت با نوای آسمانیاش مرا به خود میآورد و با وضوی عاشقانهای رهسپار حریم آرامشت میشوم تا مرا به خود آوری و نام بلندت را فریاد بزنم.
نگذار خدای من پس از سالی گناه دلخوش شبهای قدر باشم، مرا آنچنان در تب عشقت ذوب کن که همچون ذرهای سبکبال هرروز و شام تنها به عشق تو دلخوش کنم و بی یاد تو هرگز به چشم نیایم، مرا به حال خودم رها نکن، میخواهم هر شبم قدر باشد و هر ساعتم ملکوتی، من نزدیکیات را برای یک ماه نمیخواهم، وصالت را برایم مدام کن، بهحق اسم اعظمت، یا الله.
نظرات